میخام خلاصه ی کتاب هفت عادت مردمان موثر رو که دارم میخونم اینجا منتشر کنم
چون که تا نتونی یه مطلب رو از زبون خودت توضیح بدی؛ اونو نفهمیدی و خلاصه ننشسته به جونت.
جونم براتون بگه که این کتاب قصد داره هفت عادت رو در ما به وجود بیاره. که منجر به یه سری پیروزی های شخصی و یه سری پیروزی های عمومی میشه 
نویسنده در انتهای فصل اول می نویسد:«هنگام مطالعه ی عادت ها، باتوجهی خالصانه دروازه دگرگونی و رشد را بگشایید. نسبت به خودتان صبور باشید. رشد شخصی مساله ای حساس  زمین آن مقدس است و سرمایه گذاری عظیم تر از آن وجود ندارد.»
.
توی این پست عادت اول رو براتون توضیح میدم.

عادت اول، عادت عامل بودنه.
اینجوری میگه که ما انسان ها ویژگی "خودآگاهی" رو داریم یعنی میتونیم به فرآیند فکر کردنمون فکر کنیم به احساس هامون به حال و هوامون.  
و وقتی میتونیم درباره ی همه ی این ها بیندیشیم، ما را از آنها جدا می کند. ما هیچ کدوم از اینا نیستیم. این ما هستیم که میتوانیم به صورت یک ناظر به گرفتاری خویش بیگریم و تصمیم بگیریم همه این اتفاقات چگونه بر ما "اثر" کنند. به عبارتی میان محرک و واکنش، آدمی آزادیِ انتخاب دارد.
عامل بودن در برابر واکنشی بودن قرار دارد
افراد واکنشی تابع احساس ها و اوضاع و شرایط محیط اند.ببینیم هوا چطوره ان. ولی آدمای عامل دلایل رفتارشون، اوضاع و شرایط نیست.آنها انتخاب کرده اند بر اساس یک سری ارزش ها و اون هارو درونی ساختن. اونا حال و هوای وجودشونو با خودشون حمل میکنن.ربطی نداره هوا چجوریه.

برای بررسی میزان عامل بودن دو حلقه رو مطرح کرده:
حلقه ی نگرانی کارایی اند که ما در موردشون کوچکترین اختیاری نداریم. کارایی هم هستند که میتونیم دربارشون کاری بکنیم و در حلقه ای کوچکتر به نام حلقه ی نفوذ قرار میگیرند.
افراد عامل تلاشهاشون متوجه "حلقه ی نفوذ" میشه. به اموری میپردازن که میتونن درباره شان کاری انجام بدن. انرژی شون مثبته و وسعت و عظمت میبخشن و موجب گسترش حلقه ی نفوذشون میشن.
اما افراد واکنشی به نقاط ضعف سایر افراد و مشکلات محیط توجه میکنن و حس قربانی بودن به خودشون میگیرن. وقتی سرگرم امور داخل حلقه نگرانی میشویم به آنها این توانایی رو میدیم که ما رو کنترل کنن و ابتکار عمل رو به دست نمیگیریم و کار مثبتب هم برای تغییر انجام نمیدیم.
فقط زمانی که به حلقه نفوذ خود میپردازیم و بر برداشت های خود متمرکز میشیم میتونیم نیروی مثبتی ایجاد کنیم که خودمان را تغییر بدیم و بر اوضاع و شرایط هم تاثیر بگذاریم.

فعلا همین.
تجربه نوشتن متن طولانی نداشتم خلاصه که خسته شدم:))

در آخر چند تا از جمله های خوب این فصل رو مینویسم تا شما هم ترغیب بشین این کتاب رو بخونین.

+هیچ کس بدون تمایل خودتان نمیتواند شما را بیازارد.
+مادامی که شخص نتواند عمیقا  صادقانه بگوید: آنچه امروز هستم به دلیل انتخاب های من است؛ 
این را هم نمیتواند بگوید که: و اکنون دیگرگونه انتخاب میکنم.
+نه آنچه برای ما پیش می آید بلکه واکنش ما نسبت به آن، ما را می آزارد. البته بعضی چیزها میتوانند ما را از نظر جسمی یا عاطفی بیازارند و موجب اندوه شوند اما ومی ندارد که منش و هویت اصلی ما آزرده شود.

+در ادبیات ارزشمند همه جوامع درحال پیشرفت، دوست داشتن یک فعل است! افراد واکنشی آن را به احساس تبدبل می کنند.

+دو راه می یابیم تا کنترل زندگیمان را در اختیار بگیریم. میتوانیم پیمانی ببندیم و برسر آن بایستیم یا میتوانیم هدفی تعیین کنیم و بکوشیم به آن برسیم.

وقتی متعهد میشویم-حتی تعهداتی کوچک- و از آنها تخلف نمیورزیم، به تمامیت و منزلتی درونی دست می یابیم که به ما معرفت خویشتن داری و شهامت و نیرو می بخشد تا بتوانیم مسیولیت زندگیمان را بپذیریم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

باغِ اَندرونی ! دادگستری شهرستان دهگلان انواع نورپردازی وروشنایی درکرمان ---- ایده ها ---- Maria مهاجرت و زندگی در مکزیک نـــــــوجــــــوان مــــن Ulysses جاسم مرادزهی دندان سالم